تیاراتیارا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

تیارا گلی

هدیه خاله ریحانه

خاله ریحانه یکی از همکاران ودوستان خوب منه که علاوه بر کمکهای فتوشاپی برای تولد زحمت کشید واین کیف خوشکل را از قشم برای تیارا گلی کادو آورد که تیارا هم یه عالمه براش ذوق کرد و اون روز هر کی از در خونه مادرجون اومد تو کیفشو برد نشون داد و گفت خاله ییحانه آورده . دستت درد نکنه دوست خوب و مهربونم انشاءاله بتونم خوبیهاتو جبران کنم ...
27 آبان 1391

اسباب بازیهای مورد علاقه این روزهای تیارا گلی

اسباب بازیهای مورد علاقه این روزهای دخملم کتاب ،وسایل پزشکی که به مناسبت روز جهانی کودک بهت کادو دادیم و این کالسکه عروسکه که عشق میکنی عروسکتو بذاری توی کالسکه ومثلا ببریش براش به به بخری شیرین زبونم. ...
27 آبان 1391

تیارا و نقاشی صورت

تیارا جونم یک مدتی خیلی عشق وعلاقه خاصی به نقاشی صورت پیدا کرده بودی و حتی لوازم آرایش را بر می داری و میگی بشین بکشم صویتت خوشچل بشی (دقیقا با همین لحن). از اونجایی که توی پارک النا چند مرتیه ای نقاشی صورت کرده بود و شما علاقه داشتی . بابایی برات پاستل های نقاشی صورت خرید و تصمیم گرفت خودش روی صورت دخمل خوشکلم نقاشی کنه و از اونجایی که من اصلا به این مواد اعتماد ندارم ومیترسیدم پوشت خوشکلت خراب بشه راضی شدم توی خونه چند دقیقه نقاشی بشه روی صورتت و زود بشوریم که خودت هم به بابا میگفتی بابا پربانه(پروانه) بکش و از اونجایی که بابایی هم بار اول بود گریم صورت میکرد بالاخره یه چیزی نه شبیه پروانه (ههههههه) روی صورتت کشید و شما هم کلی ذوق کردی . ...
27 آبان 1391

لباسهای پاییز 91 دخملک

توی این پست میخوام لباسایی که پاییز امسال دخمل گلم به تن میکنه را بذارم تا بعدها بدونه توی دوسالگی چی پوشیده سارافون لی که روی سیسمونیت بود الان اندازت شده   سرهمی مخمل کبریتی که از البسکو خریدم برات سارافون و کلاه بافت که اینم روی سیسمونیت بود این شلوار که با سوئی شرتش هست وخیلی دوسش داری و میگی میمونک بپوشم این شنل هم روی سیسمونیت بوده این هم پالتوت البته عکس پشتش هست که خیلی بهت میاد بارونیت که وقتی سه ماهت بود از حراجی رولان برات خریدم و امسال اندازت میشه   انشاءاله به شادی بپوشی دخمل گلم   ...
27 آبان 1391

تیارا و کفشاش

دختر گلم میخوام توی این پست عکس چند تا از کفشاتو بذارم تا وقتی بزرگ شدی ببینی چه پاهای کوچولویی داشتی عزیز دلم این سری اول کفشاته .قرمزه را خاطره برات خریده بود.وسطی را مادرجون روی سیسمونیت و صورتی های خوشکل را هم خاله شیرین این هم کفشای اسپرت دخملم این هم پاپوش و جورابای نوزادی که هر دو جفتشون هنوز نو هستند این کفشای قرمز خوشکل هم چند سال پیش مادر جون از قشم خریده واین کفشا هم اولین کفشایی است که تازه اومده بودی تو دل مامانی و هنوز جنسییتت مشخص نبود مادر جون برات خرید  واین دو جفت کفش مشکی هم کفشهای پاییز 91 خوشکل خانم و اما این لنگه کفش حکایتی دارد و آن اینکه آخر تابستان 91 این کفشا را برات خری...
27 آبان 1391

کفشدوزک 2 ساله من(2)

در حال ناخنک زدن به کیک شام که شامل الویه ،سوسیس بندری،فلافل ،سالاد توپی ،سالاد ماکارونی ،سالاد فصل و دسر شامل شارلوت انار ،ژله خرده شیشه ،سورپرایز (قلبی) ،رنگین کمان بود وهمه را خودمون درستیدم به جز فلافل تیارا خانم در حال ناخنک زدن به میز شام      این هم گیفت بچه ها چون پاکت کفشدوزکی پیدا نکردم و وقت نبود پاکت قرمز ومشکی درست کنیم واز اونجایی که تیارا عاشق باب اسفنجی است براش پاکت باب اسفنجی خریدیم که یک قاب عکس و یک مداد اتود داخلش گذاشتیم و به بچه های ناز نازی دادیم این هم هدیه مامانی وبابایی به تیارای قشنگم  + یک کتاب که دادم اختصاصی برات ش...
16 آبان 1391

کفشدوزک 2 ساله من

کفشدوزک عزیزم بالاخره جشن تولد 2 سالگیت روز 12 آبان حدود یک ماه زودتر به دلیل ماه محرم خونه بابا هدایت اینا برگزار شد . بگذریم که اون شب من خیلی استرس داشتم و خیلی حرص خوردم اما ظاهرا به مهمونای عزیز خیلی خوش گذشته و شبی پر از خاطره برای همه بود . چیزی که ناراحتم کرد اینکه نتونستم کلیپتو پخش کنم و تلویزیون وصل نمی شد و ازت عکس گرفته بودم وروی شاسی و میخواستم برات روش یادگار ی بنویسند که متاسفانه با هیچ چیز نشد روش بنویسیم و پشت شاسی برات نوشتند.این هم چند تا از عکسهای تولد البته هنوز همه عکسهای اون شب را ندارم وباید از دوربینهای مختلف جمع آوری کنم حدود 33 تا مهمون داشتیم و همه خیلی زحمت کشیدند .مرسی هز همه مهمونای عزیزمون امیدوارم بتونیم محب...
15 آبان 1391

دغدغه های جشن تولد کفشدوزک خانم

جونم برات بگه که چون تولدت توی ماه محرمه تصمیم گرفتم برات یک جشن توی آبان ماه و قبل از ماه محرم بگیرم اون هم با تم کفشدوزک حدود یک ماهی میشه که در گیرش بودم اما عملا هیچ کاری نمی کردیم .بالاخره تصمیم گرفتیم 18 آبان بگیریم یعنی 1 ماه جلوتر که چند روز پیش متوجه شدیم همان شب دایی کاظم اینا جشن عروسی دعوت دارند و مجبور شدیم تاریخشو عوض کنیم .   از اونجایی که هیچ انتخاب دیگه ای جز 12 آبان نداشتیم و هیچکاری نکردیم . سریع با بابایی دست بکار شدیم .بابایی سه روزه که درگیر درست کردن کفشدوزک ها است . با خاله ریحانه مهربون توی شرکت لیبل نوشابه و نوش جان و ساعت را درست کردیم .لباستو که 20 روز پیش دادم به خانم پاینده بدوزه و قراره 8 آبان آم...
7 آبان 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تیارا گلی می باشد